معنی
سایر معانی: بالا زدن، تا کردن و تو زدن، تو کردن، (به طور گرم و نرم) در بستر (و غیره) قرار دادن، خوب بسته بندی کردن، خوب جا دادن، (راحت) جا گرفتن، غنودن، (سر کیسه یا لب ها وغیره را) چروکاندن، چروکیده کردن، چین انداختن (pucker هم می گویند)، (برای کوتاه کردن یا تزیین جامه) چین، تو گذاشتگی، تو گرفتن، (انگلیس - زبان دبستانی ها) خوراک، قاقا، شیرینی، (جامه) چین دوختن، پلیسه دار کردن، تا کردن و دوختن، (لبه ی پتو یا ملافه و غیره) دولا کردن، برگرداندن، (به ویژه در بستر یا هنگام شیرجه در آب) زانو را به سینه چسباندن، این عمل، (درون کشتی) عقبگاه، پسگاه (محلی که تیرهای کف کشتی در پاشنه به هم می رسند)، (قدیمی) شمشیر، (اسکاتلند)، طبل زدن، رنگ گرفتن، مخفف: tuxedo، روحیه، چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب، درجای دنجقرارگرفتن یاقرار دادن
[نساجی] چین دادن - جمع کردن - حلقه نیم بافت در بافندگی حلقوی - حلقه قلاب زده و کامل نشده در بافندگی حلقوی