راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن، ردپا را گرفتن، پی کردن، پیگردی کردن، دنبال کردن سایر معانی: جای پا، بنک، جای ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوچرخۀ راهه [ورزش] دوچرخهای با دندۀ ثابت و بدون ترمز که ویژۀ دوچرخهسواری بر روی راهه طراحی میشود|||متـ . دوچرخۀ پیست
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] هدایت ردیابی فرمان هدایت موشکی که در آن هدف و موشک با رادارهای جداگانه ردیابی می شوند و فرمانهای اصلاحی با رادیو به موشک ارسال می شود .
عرضسنج [حملونقل ریلی] ابزاری برای اندازهگیری و بررسی فاصلۀ بین دو ریل حرکت خط آهن
هندسۀ خط [حملونقل ریلی] مبانی و مفاهیم محاسباتی و هندسی طراحی که در آن مؤلفههای مربوط به ساخت ازقبیل عرض و تراز و جابهجایی عرضی خط و دستورالعملهای اجرا برای نصب و نگه ...
ماشین اندازهگیر خط [حملونقل ریلی] مـاشینـی مجـهز بـه حسـگرهـای بـرقـیـ مکانیکی که بهصورت خودکار مشخصات هندسی خط آهن را در مسافتهای طولانی تشخیص میده ...
[سینما] تراولینگ به جلو / حرکت دوربین به جلو - حرکت نزدیک - نزدیک شدن دوربین به سوژه
[سینما] نوارسازی [عمران و معماری] ریلگذاری
نگهداری خط [حملونقل ریلی] فرایند شناسایی و رفع عیوب خط
مسابقه دو و میدانی
مسابقه دوومیدانی
[معدن] معدن ریلی (ترابری)