substantial
/səbˈstænt͡ʃl̩/

معنی

محکم، با وقار، مهم، ذاتی، اساسی، جسمی، قابل توجه
سایر معانی: وابسته به یا دارای ماده، مادی، واقعی، غیر تخیلی، موجود، حقیقی، سخت، استوار، مستدل، قانع کننده، عظیم، جادار، بزرگ، کلان، فراوان، وافر، مفصل، ثروتمند، متمکن، پولدار، مالدار، اصولی، بنیادی، پرارزش، ارزشمند، پر اهمیت، (معمولا جمع) هر چیز مادی، ماده، جسم
[حقوق] مادی، قابل توجه، معتنابه، مهم، معتبر، با ارزش، موجود
[ریاضیات] واقعی، اساسی، مهم

دیکشنری

قابل توجه است
صفت
fundamental, basic, essential, substantial, vital, pivotalاساسی
significant, considerable, remarkable, substantial, notable, strikingقابل توجه
important, significant, main, great, serious, substantialمهم
inherent, intrinsic, essential, innate, natural, substantialذاتی
somatic, corporeal, corporal, material, substantial, carnalجسمی
sturdy, strong, firm, solid, tight, substantialمحکم
dignified, courtly, stately, ladylike, adult, substantialبا وقار

ترجمه آنلاین

قابل توجه

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.