substantial
معنی
سایر معانی: وابسته به یا دارای ماده، مادی، واقعی، غیر تخیلی، موجود، حقیقی، سخت، استوار، مستدل، قانع کننده، عظیم، جادار، بزرگ، کلان، فراوان، وافر، مفصل، ثروتمند، متمکن، پولدار، مالدار، اصولی، بنیادی، پرارزش، ارزشمند، پر اهمیت، (معمولا جمع) هر چیز مادی، ماده، جسم
[حقوق] مادی، قابل توجه، معتنابه، مهم، معتبر، با ارزش، موجود
[ریاضیات] واقعی، اساسی، مهم