(مورد استعمال پلیس - برای دفاع از خود) سلاح گیج کننده، باتون برقی، اسلحه بیهوش کننده (که به مهاجم تکانه ی برقی می دهد)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زمان گذشته و اسم مفعول : sting، اسم مفعول وزمان گذشته فعل sting
زور، شاهکار، شیرین کاری، از رشد بازماندن، کوتاه نگاه داشتن، شیرین کاری کردن، سو زاندن سایر معانی: جلو رشد (چیزی) را گرفتن، کوچک یا کوتوله نگهداشتن، از رشد بازداشتن، جلو پیشرفت (چیزی را) گرفت ...
(فیلمبرداری - کسی که به جای هنرپیشه ی اصلی کارهای خطرناک یا دشوار را در لباس او انجام میدهد) بدل، جانباز [سینما] بدل برای صحنه های خطرناک - هنرپیشه بدل
کوتاهقدی [تغذیه] وضعیت فردی که قد او از حد استاندارد کوتاهتر است
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] خاک شاه بلوطی تیره رنگ
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.