معنی

دوام، توانایی، قوت، پا، استحکام، نیرو، زور، قوه
سایر معانی: قدرت، استواری، محکمی، سختی، قدرت کشش یا تحمل (وزن یا فشار و غیره)، صفات مثبت، محسنات، نکات خوب، نیکویی ها، ویژگی های برازنده، موضع مستحکم، موضع قدرت، قدرت نظامی، نیروی ارتشی، نیروی قهریه، نیروی نظامی، توان رزمی، نفرات، شمار زیاد، لشگریان، تعداد افراد، (دارو و غیره) میزان اثر، شدت، ستهمی، تندی، سرچشمه ی نیرو، منبع قدرت، (بازرگانی و قیمت ها) تمایل به ازدیاد، گرایش به فزونی، سخت جانی، استقامت، میزان پایداری، رمق، بنیه، درجه، مقدار
[شیمی] استحکام
[عمران و معماری] مقاومت - استحکام - استقامت - تاب - قدرت
[برق و الکترونیک] شدت
[صنایع غذایی] چای قوی : چایی که دارای خصوصیات دهان پرکنی و طعم قوی است
[فوتبال] نیرو-قوت
[زمین شناسی] مقاومت، قوت ،مقاومت - رفتارسنگهاو موادمعدنی دربرابرعوامل مکانیکی به طورکلی مقاومت خواندهمی شود .مقاومت سنگ به خصوصیاتی نظیرسختی،سفتی ونیزترکیب کانی شناسی آن بستگی دارد.
[صنعت] نقطه قوت، قوت، در مقابل نقطه ضعف (Wheakness)
[ریاضیات] قدرت، مقاومت، قوی، سنگ، نیرومندی، شدت
[پلیمر] استحکام، مقاومت
[آمار] 1. قوّت 2. مقاومت

دیکشنری

استحکام
اسم
strength, stability, rigidity, fortification, solidity, resistanceاستحکام
strength, intensity, food, emphasis, bread, nutritionقوت
ability, capability, strength, might, potency, energyتوانایی
force, power, strength, energy, might, vigorنیرو
durability, permanence, life, persistence, strength, continuityدوام
force, power, violence, strength, might, strainزور
strengthقوه
foot, leg, paw, bottom, ground, strengthپا

ترجمه آنلاین

قدرت

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.