معنی

جریان، نهر، جوی، جماعت، رود، مسیل، ساطع کردن، بطور کامل افراشتن، جاری شدن
سایر معانی: جویبار، کملکان، کوران، وزش، آبگشت، سیاله، روندگی، (نور) اشعه، فروغ، (ترافیک و غیره) زنجیره، کاروان طولانی، سیل، (رویداد و غیره) سلسله، رشته، (مثل جوی) جاری شدن، جریان یافتن، روان شدن یا کردن، بیرون دادن، جاری کردن، لبریز کردن یا شدن، سرازیر شدن، موج زدن، (دائما یا به طور یکنواخت) حرکت کردن، جنبیدن، تکان خوردن، با سرعت حرکت کردن، یورش بردن، زبانه کشیدن، (مثلا پرچم) به اهتزاز درآمدن، (انگلیس - آموزش) دسته ی دانش آموزان همتراز، بر حسب استعداد و سواد طبقه بندی کردن، بطورکامل افراشتن پرچم
[عمران و معماری] آبراهه - جریان - جویبار - رود - نهر - روانه - رودخانه - جریان آب - جاری شدن - جریان یافتن
[کامپیوتر] جاری کردن ؛ سرازیرشدن - 1- ( اسم) در زبان ++ Lisp , C و زبانهای کامپیوتری دیگر، فایل یا دستگاهی که در هر زمان می توان یک کاراکتر از آن خواند یا نوشت . مثلاً مانیتور و صفحه کلید می توانند چنین باشند. 2- ( فعل ) حرکت دادن مداوم نوار و عبور دادن آن از زیر یک هد خواندن - نوشتن.
[برق و الکترونیک] جریان، جاری شدن
[مهندسی گاز] جریان، جاری شدن
[زمین شناسی] رودخانه، رود (آبراهه) - واژه کلی برای جریان آب درون یک مجرای طبیعی. بنابراین از جویبار کوچک گرفته تا رودخانه های بزرگ رود محسوب می شوند. -
[ریاضیات] جریان
[آب و خاک] رود، نهر، رودخانه

دیکشنری

جریان
اسم
current, flow, stream, course, going, circulationجریان
creek, stream, raceway, dyke, arroyo, dikeنهر
stream, gutter, cut, kennel, runnel, rushجوی
watercourse, stream, ravineمسیل
congregation, crowd, meeting, posse, streamجماعت
river, stream, floodرود
فعل
gush, trill, pour, rill, stream, emanateجاری شدن
streamساطع کردن
streamبطور کامل افراشتن

ترجمه آنلاین

جریان

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.