stale
معنی
کهنه، مبتذل، مانده، بوی ناگرفته، بیات، پر زور وکهنه، بیات کردن، مبتذل کردن
سایر معانی: (نان و غیره) بیات، بدمزه شده، (مزه) برگشته، خراب، (هوا و غیره) کثیف، تهویه نشده، خفه، بی تازگی، فرسوده، بارها شنوده، (ادعا و غیره - حقوق) از اعتبار افتاده (به - واسطه ی عدم پیگیری یا مرور زمان)، (اسب و گاو و غیره)، شاشیدن، پر زور وکهنه مثل ابجو، تازگی وطراوت چیزی را از بین بردن
[صنایع غذایی] بیات : نان کهنه
سایر معانی: (نان و غیره) بیات، بدمزه شده، (مزه) برگشته، خراب، (هوا و غیره) کثیف، تهویه نشده، خفه، بی تازگی، فرسوده، بارها شنوده، (ادعا و غیره - حقوق) از اعتبار افتاده (به - واسطه ی عدم پیگیری یا مرور زمان)، (اسب و گاو و غیره)، شاشیدن، پر زور وکهنه مثل ابجو، تازگی وطراوت چیزی را از بین بردن
[صنایع غذایی] بیات : نان کهنه
دیکشنری
بیات
فعل
staleبیات کردن
hackney, stale, trivialize, vulgarizeمبتذل کردن
صفت
old, stale, archaic, antiquated, obsolete, ancientکهنه
staleبیات
remained, remaining, stale, fatigued, fagged, tiredمانده
vulgar, banal, trite, trivial, stale, commonplaceمبتذل
staleپر زور وکهنه
musty, frowsty, staleبوی ناگرفته
ترجمه آنلاین
کهنه
مترادف
dried ، dry ، faded ، fetid ، flat ، fusty ، hard ، insipid ، malodorous ، musty ، noisome ، parched ، rank ، reeking ، smelly ، sour ، spoiled ، stagnant ، stenchy ، stinking ، tasteless ، watery ، weak ، zestless