معنی
سایر معانی: (گلوله و غیره) شلیک، (موشک و غیره) پراندن، افکندن، پرتاب، تیراندازی، افکنش، برد، مسافت (طی شده توسط موشک و غیره)، محدوده، صدای گلوله، ساچمه، (بسکتبال و غیره) پرتاب، (فوتبال و غیره) ضربه، شوت، (عامیانه - دارو یا مواد مخدر) تزریق، سوزن، انژکسیون، دراژه، آمپول، (ورزش) وزنه (برای مردان 16 پوند و برای زنان 8 پوند)، تیرانداز ماهر (marksman هم می گویند)، کوشش، نما، صحنه، فرتور، احتمال، گمان، پیش بینی، حدس، (نوشابه ی الکلی) جرعه، قلپ، انفجار، میزان مواد لازم برای یک انفجار، وزنه دار کردن، (با افزودن وزنه) سنگین کردن، آمیخته با رنگ دیگر، رنگارنگ، دارای تار و پود ملون، الوان، رنگین کمانی، قزحسان، آمیخته با چیز دیگر، آکنده، ممزوج، درآمیخته، (عامیانه) تباه، خراب، فرسوده، از کار افتاده، زمان گذشته و اسم مفعول فعل: shoot، رسایی، فرصت
[سینما] صحنه - واحد بزرگتر از فریم - نما - کوچکترین واحد یک فیلم - شات - تصویری از یک دوربین - تصویر - پلان - برداشت - مجموعه چند تا چندین هزار کادر - تصویری مداوم به وسیله یک دوربین
[فوتبال] شوت
[نساجی] خامه - پود قالی - خامه رنگی قالی
[پلیمر] چرخه، چرخه کامل در ماشین تزریق پلاستیک، وزن چرخه مقدار مورد نیاز از ماده ای است که برای پر کردن قالب نیاز می باشد.