shamble
معنی
کشتارگاه، قتلگاه، تلوتلو خودن، کشتار کردن
سایر معانی: پای خود را روی زمین کشیدن و راه رفتن، بصورت جمع کشتارگاه، سلاخی کردن
سایر معانی: پای خود را روی زمین کشیدن و راه رفتن، بصورت جمع کشتارگاه، سلاخی کردن
دیکشنری
زدن
اسم
slaughterhouse, abattoir, shambles, butchery, shambleکشتارگاه
shambles, shambleقتلگاه
فعل
shambleتلوتلو خودن
shamble, slaughter, slayکشتار کردن
ترجمه آنلاین
خراب کردن
مترادف
break the deck ، change ، change the order ، confuse ، disarrange ، disarray ، discompose ، dislocate ، disorder ، disorganize ، disrupt ، disturb ، intermix ، jumble ، mess up ، scuff ، scuffle ، shift