معنی

دنباله، صف، رشته، رده، سلسله، ردیف
سایر معانی: ریسه، زنجیره، سری، رجه، همایند، دوره، رج واره، (برق) روش هم پیوند، (ریاضی) رشته، (بولینگ) سه دست بازی، (زمین شناسی) زیر چینه، زیر لایه، مجموعه
[عمران و معماری] سری - پی در پی - دنباله - رشته منظم
[کامپیوتر] سری ها - اتصال دو مؤلفه الکترونیکی به طوری که الکتریسیته ابتدا از یکی و سپس از دیگری جریان پیدا کند. بر خلاف parallel.
[برق و الکترونیک] سری 1. آرایشی از قطعات مداری به صورت سر به سر برای تشکیل یک مسیر جریان .2 . جمع مشخص مجموعه ای از عبارتها در بیان ریاضی ،مانند سریهای متناوب یا سریهای حسابی . - سری، متوالی
[مهندسی گاز] رشته، سری، متوالی
[زمین شناسی] سری (مقیاس چینه شناسی زمانی)، در مقابل دور؛epoch (مقیاس زمان زمین شناسی)
[نساجی] سلسله - رشته - تسلسل - توالی - انواع - جور
[ریاضیات] سری
[آمار] 1. سری 2. سریها

دیکشنری

سلسله
اسم
dynasty, series, chain, string, succession, systemسلسله
string, field, thread, series, strand, sequenceرشته
sequence, trail, tail, series, sequel, suiteدنباله
category, class, line, tier, series, echelonرده
row, line, tier, string, rank, seriesردیف
queue, lineup, row, array, rank, seriesصف

ترجمه آنلاین

سری

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.