فرقه گرای، فرقهای، حزبی، تیرهای، کوته بین سایر معانی: وابسته به فرقه، متعصبانه، کوته فکرانه، محدود، پیرو فرقه ی بخصوص، فرقه گرا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرقه گرایی سایر معانی: فرقه گرایی
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن، فرقه ای کردن
برش [موسیقی] قسمتی از لحن که از چند انگاره تشکیل میشود و کوچکتر از عبارت است
واژههای مصوب فرهنگستان
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
پیادهگَردی ناپیوسته [گردشگری و جهانگردی] پیادهگردی در قسمتهای مختلفی از یک مسیر کامل که پشتسرهم و پیوسته نیست
[نساجی] سر پرست قسمت - متصدی قسمت
[ریاضیات] مقطع کنج
[عمران و معماری] نیمرخ عرضی دره
[عمران و معماری] تصویر مقطع
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.