scaling
معنی
سایر معانی: مقیاس گذاری، پیمایش
[عمران و معماری] پوسته شدگی - پوسته شدن - مقیاس گذاری
[کامپیوتر] مقایش گذاری ؛ مقیاس؛ سنجش
[برق و الکترونیک] مقیاس بند شمارش پالش با شمارشگر هنگامی که سرعت پالسها برای شمارش مستقیم با ابزار معمولی بسیار سریع است . - مقیاس بندی
[زمین شناسی] پوسته پوسته شدن، مقیاس بندی، زینه بندی، پوسته گیری - نوعی فرسایش پوست پیازی که پولکها، لامینه ها یا فلس های نازک تولید می کند.
[ریاضیات] نسبت دادن مقیاس، مقیاس
[معدن] لقگیری (نگهداری)
[پلیمر] مقیاس بندی
[آمار] مقیاس بندی