معنی

مقدمات، علوم مقدماتی، چیز بدوی
سایر معانی: (معمولا جمع) مبادی اولیه، اصول، آساها، بیخ ها، پایه ها، بنیادها، (معمولا جمع) سرآغاز، شکل اولیه، حالت تکامل نیافته ی هر چیز، ناگوالی، درجمع مقدمات، اولیه، ابتدایی

دیکشنری

زادگاه
اسم
preparations, preliminary, arrangement, rudimentمقدمات
rudimentعلوم مقدماتی
rudimentچیز بدوی

ترجمه آنلاین

ابتدایی

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.