معنی

ایستادگی کردن، مانع شدن، مخالفت کردن با، مخالفت کردن، خودداری کردن از، مقاومت کردن، استقامت کردن، پایداری کردن
سایر معانی: تن در ندادن، مقاوم بودن، تاب آوردن، پایدار بودن، دوام آوردن، تاوستن، خودداری کردن، جلوی خود را گرفتن
[مهندسی گاز] مقاومت کردن، ایستادگی کردن
[نساجی] مقاومت - پایداری - ممانعت

دیکشنری

مقاومت کردن
فعل
resist, opposeمقاومت کردن
oppose, disagree, resist, disaccord, objectمخالفت کردن
resistپایداری کردن
stand out, abide, halt, resist, stopایستادگی کردن
resist, reluctاستقامت کردن
barricade, prevent, hamper, exclude, hinder, resistمانع شدن
thwart, buck, disagree, oppugn, resistمخالفت کردن با
forgo, forbear, keep from, resistخودداری کردن از

ترجمه آنلاین

مقاومت کن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.