reservoir
معنی
ذخیره، مخزن، اب انبار، مخزن اب
سایر معانی: گنجینه، اندوخته، پسگذاشت، پسداشت، (زیست شناسی) اندوختگاه، آب انبار، آبداشتگاه، منبع آب، دریاچه ی پشت سد، آبگاه، موژ، آبگیر، شمر، انبار، داشتگاه، (در قلم خودنویس) جوهردان، (چراغ) نفت دان، روغن دان، - دان
[عمران و معماری] مخزن - خزانه
[برق و الکترونیک] مخزن، انبار
[مهندسی گاز] منبع، مخزن
[زمین شناسی] مخزن،معدن - تمرکزی طبیعی از مواد جامد،مایع یاگاز درپوسته زمین یادرون ان ،درشکل واندازه ای که استحصال اقتصادی یک ماده از آن امکان پذیرباشد.
[نساجی] ذخیره کننده - مخزن - منبع
[ریاضیات] مخزن آب
[نفت] مخزن
[آب و خاک] مخزن
سایر معانی: گنجینه، اندوخته، پسگذاشت، پسداشت، (زیست شناسی) اندوختگاه، آب انبار، آبداشتگاه، منبع آب، دریاچه ی پشت سد، آبگاه، موژ، آبگیر، شمر، انبار، داشتگاه، (در قلم خودنویس) جوهردان، (چراغ) نفت دان، روغن دان، - دان
[عمران و معماری] مخزن - خزانه
[برق و الکترونیک] مخزن، انبار
[مهندسی گاز] منبع، مخزن
[زمین شناسی] مخزن،معدن - تمرکزی طبیعی از مواد جامد،مایع یاگاز درپوسته زمین یادرون ان ،درشکل واندازه ای که استحصال اقتصادی یک ماده از آن امکان پذیرباشد.
[نساجی] ذخیره کننده - مخزن - منبع
[ریاضیات] مخزن آب
[نفت] مخزن
[آب و خاک] مخزن
دیکشنری
مخزن
اسم
reservoir, tank, tank, repository, storage, poolمخزن
store, reserve, supply, stock, reservoir, accumulationذخیره
cistern, pool, reservoir, watering placeاب انبار
cistern, reservoirمخزن اب
ترجمه آنلاین
مخزن
مترادف
backlog ، basin ، cistern ، container ، fund ، holder ، lake ، nest egg ، pond ، pool ، receptacle ، reserve ، source ، spring ، stock ، stockpile ، storage ، store ، supply ، tank ، tarn