reservoir
/ˈrezəˌvwɑːr/

معنی

ذخیره، مخزن، اب انبار، مخزن اب
سایر معانی: گنجینه، اندوخته، پسگذاشت، پسداشت، (زیست شناسی) اندوختگاه، آب انبار، آبداشتگاه، منبع آب، دریاچه ی پشت سد، آبگاه، موژ، آبگیر، شمر، انبار، داشتگاه، (در قلم خودنویس) جوهردان، (چراغ) نفت دان، روغن دان، - دان
[عمران و معماری] مخزن - خزانه
[برق و الکترونیک] مخزن، انبار
[مهندسی گاز] منبع، مخزن
[زمین شناسی] مخزن،معدن - تمرکزی طبیعی از مواد جامد،مایع یاگاز درپوسته زمین یادرون ان ،درشکل واندازه ای که استحصال اقتصادی یک ماده از آن امکان پذیرباشد.
[نساجی] ذخیره کننده - مخزن - منبع
[ریاضیات] مخزن آب
[نفت] مخزن
[آب و خاک] مخزن

دیکشنری

مخزن
اسم
reservoir, tank, tank, repository, storage, poolمخزن
store, reserve, supply, stock, reservoir, accumulationذخیره
cistern, pool, reservoir, watering placeاب انبار
cistern, reservoirمخزن اب

ترجمه آنلاین

مخزن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.