ذخیره، مخزن، اب انبار، مخزن اب سایر معانی: گنجینه، اندوخته، پسگذاشت، پسداشت، (زیست شناسی) اندوختگاه، آب انبار، آبداشتگاه، منبع آب، دریاچه ی پشت سد، آبگاه، موژ، آبگیر، شمر، انبار، داشتگاه، (د ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نفت] شرایط مخزن
مخزن یا گنجدانش
سنگ مخزن [زمینشناسی] سنگی متخلخل و تراوا که نفت یا گاز از آن استخراج شود
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] روند مخزن [زمین شناسی] روندیابی مخزن [آب و خاک] روندیابی مخزن
[نفت] بستن مخزن
[نفت] حجم آزاد خلل و فرج مخزن
[نفت] نسبت حجمی مخزن
مخزن هوا [حملونقل ریلی] مخزنی که برای ذخیرۀ هوای فشرده در ترمز قطار به کار میرود
مخزن فرعی [حملونقل ریلی] ← مخزن اضطراری
[نفت] حجم کلّ مخزن
[عمران و معماری] مخزن تنظیم مصرف - حوض موازنه - حوض واکاست [آب و خاک] مخزن جبرانی ،تعادلی