ready
معنی
سایر معانی: آماده، حاضر، تیار، روبراه، علاقمند، مشتاق، مایل، مستعد، کمربسته، میان بسته، در پی بهانه، در شرف، متمایل، منتظر، (جسمی و فکری) سریع، فرز، چابک، تیز -، حاضر-، بی درنگ، فوری، بی تاخیر، نقد، در دسترس، (در ترکیب با اسم مفعول) قبلا، پیش، (با هایفن و اسم) - آماد، (به ویژه خود را) آماده کردن، آمادن، تیار کردن، (مهجور- هنگام حاضر غایب کردن) حاضر!
[فوتبال] حاضر-آماده