معنی

تالاب، دریاچه، حوض درست کردن
سایر معانی: دریاچه ی کوچک (معمولا انسان ساخته)، برکه، گواب، کولاب، لشاب، گی، آبگیر، (همدانی) اسیل، سلخ، استخر، حو­ درست کردن
[عمران و معماری] تالاب - برکه - آب انبار - مخزن - استخر
[زمین شناسی] تالاب، برگه، مخزن، آب انبار
[آب و خاک] برکه

دیکشنری

حوضچه
اسم
lagoon, pondتالاب
lake, pond, loch, slew, laguna, loughدریاچه
فعل
pondحوض درست کردن

ترجمه آنلاین

برکه

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.