معنی

متضاد، متقارن، متقابل، قطبی، وابسته به قطب شمال و جنوب
سایر معانی: وابسته به قطب شمال یا جنوب، شمالگانی، جنوبگانی، سرالی، (نهاد یا جهت و غیره) متضاد، (کاملا) مخالف، اساسی، مرکزی، محوری، کیانی، کویانی، مهم، سرنوشت ساز، وابسته به دیرک یا تیر چوبی (و غیره)، دارای قطبش یا قطبیت، قطبشی، دارای قطب مغناطیسی یا الکتریکی
[شیمی] قطبی
[کامپیوتر] قطبی
[برق و الکترونیک] قطبی - قطبی واژه ای برای اشاره به کمیت اندازه گیری شده از قطب یا داشتن قطبی مانند قطبهای زمین یا آهنربا.
[زمین شناسی] قطبی - مرتبط با یک یا دوقطب زمین .
[ریاضیات] قطبی
[آمار] قطبی
[آب و خاک] قطبی

دیکشنری

قطبی
صفت
polarقطبی
symmetrical, symmetric, concurrent, isochronous, polar, regularمتقارن
mutual, reciprocal, reciprocating, polarمتقابل
antithetical, polar, antitheticمتضاد
polarوابسته به قطب شمال و جنوب

ترجمه آنلاین

قطبی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.