معنی
سایر معانی: (با خیش) کشت کردن، بساردن، (انگلیس) زمین شخم زده، (مانند دستگاه شخم زنی) جلو رفتن، (مجازی) درو کردن، (معمولا با: into) خرج کردن، سرمایه گذاری کردن، با زحمت جلو رفتن، به سختی پیش رفتن، (با دستگاه) برف روبی کردن، دستگاه شخم زنی، گاوآهن، رجوع شود به: snowplow، دستگاه شیار کنی، دستگاه جوی سازی، شیاردار کردن، کرت بندی کردن، کرت کرت کردن، (در امتحان ورودی) رد کردن یا شدن، (نجوم) دب اکبر (ursula major و big dipper هم می گویند)، برف روفتن plough