معنی

دندانه، چنگک، میخ، پا، درجه، میخ چوبی، میخکوب کردن محکم کردن، کوشش کردن، زحمت کشیدن، میخ زدن
سایر معانی: کور میخ، گر میخ، گل میخ، میله ی چوبی، چوب میخ، با گیره (در جای خود) مستقر کردن، گیره زدن، با میخ چوبی محکم کردن، گرمیخ زدن، (در مورد قیمت و غیره) حد نصاب، حد معین، میزان، تثبیت کردن، در جا نگهداشتن، ثابت نگهداشتن، دستاویز، بهانه، وابسته کردن، مشروط کردن (به)، محدود کردن، حد بندی کردن، مرز بندی کردن (با کوبیدن دیرک های چوبی به زمین)، مورد ادعا قرار دادن، افراز کردن، پرتاب، پرتاب کردن، مشروب (به ویژه الکلی)، کوشیدن، (به طور مداوم و سخت) کار کردن، تقلا کردن، جدیت کردن، قلاب چوبی، رخت آویز (چوبی)، (انگلیس) گیره ی لباس (امریکا: clothespin)، (سازهای زهی) پیچ کوک، پیچ گوشی، (بشکه) سوراخ گیر، توپی، پای چوبی، پای ساختگی، (عامیانه) مردن، می  چوبی، عذر، می زدن، adj : pegged دربالا پهن ودرپایین نازک شبیه می
[نساجی] سنجاق - میخ چوبی - توپی - خار - میخ زدن
[کوه نوردی] میخ

دیکشنری

گیره
اسم
nail, peg, spike, pin, holdfastمیخ
foot, leg, paw, bottom, ground, pegپا
stake, peg, picket, spileمیخ چوبی
prong, hook, rake, quotation marks, inverted commas, pegچنگک
degree, grade, rating, point, scale, pegدرجه
tooth, indentation, dent, cog, serration, pegدندانه
فعل
pegمیخکوب کردن محکم کردن
stud, tack, nail, pegمیخ زدن
toil, labor, peg, plod, work, labourزحمت کشیدن
try, labor, assay, attempt, bend, pegکوشش کردن

ترجمه آنلاین

میخ

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.