دندانه، چنگک، میخ، پا، درجه، میخ چوبی، میخکوب کردن محکم کردن، کوشش کردن، زحمت کشیدن، میخ زدن سایر معانی: کور میخ، گر میخ، گل میخ، میله ی چوبی، چوب میخ، با گیره (در جای خود) مستقر کردن، گیره ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(به طور مداوم و سخت) کارکردن، جدیت کردن، کوشیدن
[کوه نوردی] صعود مصنوعی
[کوه نوردی] چکش سنگنوردی
دندان ناب، نیش، دندانه میخی یا تیز
شلواری که در کمرگشادو در قوزک تنگ است
اسپند [گیاهان دارویی] سردهای از قیچیان شامل گیاهانی چندساله با برگهای متناوب و با بریدگیهای نامنظم و عمیق و دارای گوشوارک کوچک و گلهای نر و ماده و 4 تا 5 عدد گلبرگ و ...
واژههای مصوب فرهنگستان
اسپند معمولی [گیاهان دارویی] گونهای اسپند به شکل گیاه علفی چندساله به ارتفاع حداکثر 60 سانتیمتر بیکرک و با برگهای نوکتیز به طول حداکثر 6 سانتیمتر و دارای ...
فَرَس اعظم [نجوم] هفتمین صورت فلکی بزرگ در نیمکرۀ شمالی آسمان که به شکل اسبی بالدار تصور میشود
(برخی بازی ها) تخته ی سوراخ سوراخ (که گرمیخ در سوراخ های آن فرو می کنند)
[نساجی] دستگاه رنگرزی وینچ حرارت بالا - وینچ تحت فشار - وینچ سر بسته
بازرگانى : تثبیت قیمت اوراق بهادار و ارز ورزش : میخ زدن [کوه نوردی] میخ زدن