opening
معنی
دهانه، سوراخ، سراغاز، منفذ، فرصت، فتق، گشایش، چشمه، افتتاح، جای خالی، بازکردن
سایر معانی: گشودن، باز شدن، روزن، روزنه، شکاف، بازگاه، پاچنگ، سرآغاز، مرحله ی اول، (شغل) جای خالی، فرصت کاریابی، (شطرنج و چکرز و غیره) حرکت های نخستین طرفین، بازی گشایی، (نمایش و غیره) پرده ی اول، بخش اول
[سینما] گشایش
[عمران و معماری] بازشو - دهانه - چشمه - قسمت باز - درگاهی - دریچه
[زمین شناسی] دهانه ورودی، بازشو، بازشدگی، درگاهی
[نساجی] بازکردن (الیاف) - حلا جی - چاک
[ریاضیات] فرجه
[معدن] دهانه ورودی (خردایش) - بازکننده (معادن زیرزمینی)
سایر معانی: گشودن، باز شدن، روزن، روزنه، شکاف، بازگاه، پاچنگ، سرآغاز، مرحله ی اول، (شغل) جای خالی، فرصت کاریابی، (شطرنج و چکرز و غیره) حرکت های نخستین طرفین، بازی گشایی، (نمایش و غیره) پرده ی اول، بخش اول
[سینما] گشایش
[عمران و معماری] بازشو - دهانه - چشمه - قسمت باز - درگاهی - دریچه
[زمین شناسی] دهانه ورودی، بازشو، بازشدگی، درگاهی
[نساجی] بازکردن (الیاف) - حلا جی - چاک
[ریاضیات] فرجه
[معدن] دهانه ورودی (خردایش) - بازکننده (معادن زیرزمینی)
دیکشنری
افتتاح
اسم
opening, inaugurationافتتاح
opening, inauguration, evolvementگشایش
mouth, opening, aperture, spout, mouthpiece, outfallدهانه
opening, unlockingبازکردن
hole, perforation, opening, puncture, bore, orificeسوراخ
opportunity, chance, time, occasion, opening, leisureفرصت
pore, opening, vent, hole, bore, lenticelمنفذ
source, spring, fountain, well, mesh, openingچشمه
vacancy, lacuna, openingجای خالی
beginning, exordium, foreword, opening, preface, proemسراغاز
hernia, rupture, splitting, breaking, openingفتق
ترجمه آنلاین
باز کردن
مترادف
aperture ، breach ، break ، cavity ، chink ، cleft ، crack ، cranny ، crevice ، cut ، discontinuity ، door ، fissure ، hatch ، interstice ، mouth ، orifice ، outlet ، perforation ، recess ، rent ، rift ، rupture ، scuttle ، slit ، slot ، space ، split ، spout ، tear ، vent ، window