معنی

تعدیل کردن، تنظیم کردن، میزان کردن، سوار کردن، برابری کردن، نرم کردن، زیر و بم کردن، تلقیق کردن، بمایه دراوردن، تحریر دادن، با آواز خواندن، تلحین کردن، میزان کردن رادیو، تغییر پرده و مقام دادن
سایر معانی: تلفیق کردن یا شدن، وهیریدن، سامان بخشی کردن، پیمانه بندی کردن، وهیراندن، تعدیل کردن یا شدن، مدوله کردن یا شدن، (صدا را) کم کردن، از شدت صدا کاستن، (رادیو) بسامد یا دامنه و غیره را تغییر دادن
[برق و الکترونیک] مدوله کردن تغییر دامنه، بسامد یا فاز یک موج یا سرعت الکترونهای یک باریکه الکترونی به شیوه مختلف .

دیکشنری

مدولاسیون
فعل
modulate, shadeزیر و بم کردن
moderate, adjust, dampen, modify, modulate, regulateتعدیل کردن
tune, adjust, collimate, modulate, temper, focusمیزان کردن
modulateتلقیق کردن
mount, pickup, assemble, pick, take in, modulateسوار کردن
modulateبمایه دراوردن
modulate, counterbalanceبرابری کردن
modulateتحریر دادن
adjust, regulate, redact, formulate, frame, modulateتنظیم کردن
soften, loosen, fluff, pulverize, mollify, modulateنرم کردن
modulateبا آواز خواندن
modulateتلحین کردن
modulateمیزان کردن رادیو
modulateتغییر پرده و مقام دادن

ترجمه آنلاین

تعدیل کردن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.