معنی

خمیدگی، شیب، مستعد شدن، شیب دادن، متمایل کردن، خم کردن، کج کردن، سرازیر کردن، چسبیدن، تمایل داشتن
سایر معانی: شیب دار شدن، سرازیر شدن، سربالا شدن، (سر یا گردن یا بدن را) خم کردن یا شدن، خماندن، کژ شدن، (فکر یا احساس) تمایل داشتن، متمایل کردن گرایش داشتن، ترجیح دادن، افزونیدن، برتر دانستن، شیب دار کردن، سربالا کردن، تکیه دادن، سربالایی، سرازیری، متمایل شدن
[مهندسی گاز] مایل، مورب، خمیده، شیبدار
[ریاضیات] متمایل کردن، منحرف شدن، شیب دادن
[معدن] اوکلون (عمومی اکتشاف) - تونل مورب (معادن زیرزمینی)

دیکشنری

شیب
اسم
slope, tilt, gradient, dip, inclination, inclineشیب
curvature, hogging, bend, flexion, bent, inclineخمیدگی
فعل
bend, crook, flex, wry, crank, inclineخم کردن
fall off, desire, incline, lean, trepan, affectتمایل داشتن
tilt, crook, contort, bend, inflect, inclineکج کردن
inclineمستعد شدن
decant, turn upside down, incline, slant, slopeسرازیر کردن
incline, steepشیب دادن
inclineمتمایل کردن
stick, adhere, hold, cohere, inhere, inclineچسبیدن

ترجمه آنلاین

متمایل شدن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.