معنی

جریان، رفتن، عزیمت، گام، وضع زمین، وضع جاده، زمین جاده، پهنای پله، مشی زندگی، رایج، جاری، سایر، موجود
سایر معانی: - رو، وضعیت، شرایط (راه رفتن و پیشرفت کردن)، موفق، با رونق، معمول، متعارف، پیشرفت، مسیر، معماری پهنای پله، عازم
[عمران و معماری] کف پله - عرض پله

دیکشنری

رفتن
اسم
goingرفتن
current, flow, stream, course, going, circulationجریان
step, pitch, stride, pace, scale, goingگام
goingوضع زمین
goingوضع جاده
roadway, goingزمین جاده
goingپهنای پله
departure, going, flight, determination, intention, outgoعزیمت
goingمشی زندگی
صفت
current, running, going, sluicy, volantجاری
current, prevalent, going, ruling, briskرایج
available, existing, stock, existent, present, goingموجود
other, another, moving, goingسایر

ترجمه آنلاین

رفتن

مترادف

جمله‌های نمونه

I'm going to visit my grandparents this weekend.

این آخر هفته قصد دارم نزدیکانم را ببینم.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.