این آخر هفته قصد دارم نزدیکانم را ببینم.
(عامیانه) تکرار مکررات کردن، (پس از زحمت) دوباره به همان جای اول رسیدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] تداوم فعالیت [حقوق] شرکت دایر، مؤسسه فعال
[حسابداری] فرض تداوم فعالیت
[حقوق] ارزش شرکت دایر و فعال
حریق فعال [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] حریقی که در مرحلۀ بین گیرانش و خاموشی است
واژههای مصوب فرهنگستان
(در مورد زمان و سن) تقریبا، بچیزی نزدیک شدن، نزدیکی، تماس، ادامه
بررسی دقیق، (آمریکا - عامیانه)، کتک زنی، عیب جویی شدید
(عامیانه - تداعی منفی) رویدادها، حوادث، اتفاقات، حوادک اقدامات، مذاکرات، هزینه ها، برامدها
یک گیاه رفتن
(عامیانه) آغاز کردن، دست به کار شدن
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.