franchise
معنی
حق رای، حق مخصوص، ازاد کردن، حق رای دادن
سایر معانی: (اجازه یا امتیازی که از سوی دولت و غیره به شخص یا شرکتی داده می شود) امتیاز، فرداد، برترانه، (اجازه یا امتیازی که برخی شرکت ها به افراد می دهند تا زیر نظر آنها فعالیت کنند) امتیاز، (معمولا با: the) حق رای (در انتخابات)، (مغازه یا محل کسب دارای امتیاز از شرکت اصلی) مغازه ی امتیازی، فردادی، (در اصل) معافیت (از بیگاری یا مالیات یا خدمت و غیره)، بخشودگی، جواز، پروانه، (برخی ورزش های حرفه ای) امتیاز تشکیل یا داشتن تیم، enfranchise : امتیاز، حق انتخاب
[حسابداری] اجازه استفاده از نام تجاری (فرانشیز)
[حقوق] فرانشیز، امتیاز (فعالیت تجارتی)، آزادی، مصونیت، حق رأی
[ریاضیات] امتیاز انحصاری، امتیاز، امتیاز فروش
سایر معانی: (اجازه یا امتیازی که از سوی دولت و غیره به شخص یا شرکتی داده می شود) امتیاز، فرداد، برترانه، (اجازه یا امتیازی که برخی شرکت ها به افراد می دهند تا زیر نظر آنها فعالیت کنند) امتیاز، (معمولا با: the) حق رای (در انتخابات)، (مغازه یا محل کسب دارای امتیاز از شرکت اصلی) مغازه ی امتیازی، فردادی، (در اصل) معافیت (از بیگاری یا مالیات یا خدمت و غیره)، بخشودگی، جواز، پروانه، (برخی ورزش های حرفه ای) امتیاز تشکیل یا داشتن تیم، enfranchise : امتیاز، حق انتخاب
[حسابداری] اجازه استفاده از نام تجاری (فرانشیز)
[حقوق] فرانشیز، امتیاز (فعالیت تجارتی)، آزادی، مصونیت، حق رأی
[ریاضیات] امتیاز انحصاری، امتیاز، امتیاز فروش
دیکشنری
حق امتیاز
اسم
franchiseحق رای
franchiseحق مخصوص
فعل
franchise, enfranchise, freeحق رای دادن
release, franchise, free, assoil, deliver, easeازاد کردن
ترجمه آنلاین
حق رای دادن