flower
معنی
سر، شکوفه، گل، نخبه، درخت گل، شکوفه دادن، گلکاری کردن، گل کردن
سایر معانی: گیاه گل دار، بهترین بخش هرچیز، گل سرسبد، زبده، سرآمد، تریای جوانی، (شیمی - هر ماده ی پودر مانندی که از بخار تغلیظ شده گرفته شده باشد) گرده ها، گل دادن یا کردن، شکوفیدن، گل آوردن، به اوج خود رسیدن، شکوفا شدن (استعداد یا تمدن و غیره)، دارای طرح گل دار کردن، گل و بته دار کردن، دوران شکوفایی، دوران رونق، (هرچیز تزیینی به ویژه در سخن و نگارش) آذین، نوشت آذین، گفتارآذین، (با گل تزیین کردن) گل آذین کردن
سایر معانی: گیاه گل دار، بهترین بخش هرچیز، گل سرسبد، زبده، سرآمد، تریای جوانی، (شیمی - هر ماده ی پودر مانندی که از بخار تغلیظ شده گرفته شده باشد) گرده ها، گل دادن یا کردن، شکوفیدن، گل آوردن، به اوج خود رسیدن، شکوفا شدن (استعداد یا تمدن و غیره)، دارای طرح گل دار کردن، گل و بته دار کردن، دوران شکوفایی، دوران رونق، (هرچیز تزیینی به ویژه در سخن و نگارش) آذین، نوشت آذین، گفتارآذین، (با گل تزیین کردن) گل آذین کردن
دیکشنری
گل
اسم
flower, mud, clay, blossom, silt, slobگل
bloom, blossom, flower, bud, chrysalis, flower budشکوفه
flowerدرخت گل
head, end, tip, mystery, secret, flowerسر
elite, flowerنخبه
فعل
effloresce, flourish, flowerگل کردن
flowerشکوفه دادن
flowerگلکاری کردن
ترجمه آنلاین
گل