سر، شکوفه، گل، نخبه، درخت گل، شکوفه دادن، گلکاری کردن، گل کردن سایر معانی: گیاه گل دار، بهترین بخش هرچیز، گل سرسبد، زبده، سرآمد، تریای جوانی، (شیمی - هر ماده ی پودر مانندی که از بخار تغلیظ ش ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باغچه، تپه گل تپه گل
غلاف کاسه گل، حلقه گل
گلباز
باه گل، گلزار، گلستان
[زمین شناسی] ریفهاى کورال عهد حاضر (آبسنگهاى عهد حاضر) در خلیج مکزیکو که امروزه محدوده حفاظت شده دریایى محسوب مى شود
(گیاه شناسی) سنبله (head هم می گویند)
گلدان
(جمع) گل ها، گل و بته ها، نمایش گل وشکوفه
گیاه گل دهنده
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
اراستگی باعبارات پرصنعت یاتعارف امیز