flourish
معنی
جلوه، سرسبزی، تزئینات نگارشی، نشو و نما کردن، شکفتن، گل کردن، رشد کردن، زینت کاری کردن، برومند شدن، اباد شدن
سایر معانی: شکوفا بودن یا شدن، رونق گرفتن، (کار و کاسبی) گرفتن، رو به رشد و توسعه ی سریع بودن، شکفیدن، (فعالیت یا پیشرفت و غیره) به اوج رسیدن، در عنفوان بودن، (دستان خود یا شمشیر یا پرچم و غیره را) در هوا تکان دادن، به اهتزاز درآوردن، پس و پیش بردن، اهتزاز، تکان (در هوا)، (حرکت بدن) خودنمایانه، با ژست مخصوص، به طور نمایشی، پیچ و تاب، (در نوشتن و دستخط) تزئینات و قوس های خوشنویسی، ریزه کاری های خوشنویسی، (در اصل) شکوفه کردن، گل دادن، (نادر) با سبکی پرآذین نوشتن، تصنعات هنری بیش از حد به کار بردن، (نادر) شیپورها را به صدا درآوردن، (نادر) رونق، موفقیت، گرمی کار و کاسبی، (موسیقی) فان فار، آهنگ پرآذین، پیشرفت کردن
سایر معانی: شکوفا بودن یا شدن، رونق گرفتن، (کار و کاسبی) گرفتن، رو به رشد و توسعه ی سریع بودن، شکفیدن، (فعالیت یا پیشرفت و غیره) به اوج رسیدن، در عنفوان بودن، (دستان خود یا شمشیر یا پرچم و غیره را) در هوا تکان دادن، به اهتزاز درآوردن، پس و پیش بردن، اهتزاز، تکان (در هوا)، (حرکت بدن) خودنمایانه، با ژست مخصوص، به طور نمایشی، پیچ و تاب، (در نوشتن و دستخط) تزئینات و قوس های خوشنویسی، ریزه کاری های خوشنویسی، (در اصل) شکوفه کردن، گل دادن، (نادر) با سبکی پرآذین نوشتن، تصنعات هنری بیش از حد به کار بردن، (نادر) شیپورها را به صدا درآوردن، (نادر) رونق، موفقیت، گرمی کار و کاسبی، (موسیقی) فان فار، آهنگ پرآذین، پیشرفت کردن
دیکشنری
شکوفا شدن
اسم
parade, luster, show, sight, display, flourishجلوه
prosperity, flourish, verdure, verdancyسرسبزی
flourishتزئينات نگارشی
فعل
flourish, battenنشو و نما کردن
grow, flourish, mature, waxرشد کردن
flourishزینت کاری کردن
flourish, burst, open, dehisce, smileشکفتن
flourishبرومند شدن
flourishاباد شدن
effloresce, flourish, flowerگل کردن
ترجمه آنلاین
شکوفا شدن