معنی

فرم، زمین مزروعی، مزرعه، کشتزار، پرورشگاه حیوانات اهلی، کاشتن زراعت کردن در
سایر معانی: کشتگاه، کشتمان، زمین زیر کشت، زمین کشاورزی، پرورشگاه، ـ داری، پروردگاه، کشت کردن، کشاورزی کردن، زراعت کردن، دام پروری کردن، (در اصل) مالیات، کرایه ی زمین، مقاطعه (به ویژه واگذاری عمل گردآوری مالیات به شخص ثالث در مقابل دریافت وجه ثابت)، استیجار، (در قدیم) بخشی از کشور که حق گردآوری مالیات آن پیش فروش می شد، پیش فروش کردن (مالیات ها)، (عمل وصول مالیات ها یا درآمدها و غیره را) به مقاطعه دادن، (بیس بال) محل پرورش و آموزش بازیکنان جوان، تیم محلی که در آن ورزشکاران را برای تیم های عمده تربیت می کنند، پرهیختگاه ورزشی (farm club هم می گویند)، اجاره دادن به باout
[آب و خاک] مزرعه

دیکشنری

مزرعه
اسم
farm, field, plantation, stead, croftمزرعه
field, farm, grain fieldکشتزار
tilth, farmزمین مزروعی
farmپرورشگاه حیوانات اهلی
form, figure, appearance, dole, farm, sorrowفرم
فعل
farmکاشتن زراعت کردن در

ترجمه آنلاین

مزرعه

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.