مزرعه [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات]
فرم، زمین مزروعی، مزرعه، کشتزار، پرورشگاه حیوانات اهلی، کاشتن زراعت کردن در سایر معانی: کشتگاه، کشتمان، زمین زیر کشت، زمین کشاورزی، پرورشگاه، ـ داری، پروردگاه، کشت کردن، کشاورزی کردن، زراعت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوعی پنیر که طعم ملایم دارد و سفت است (farmer cheese هم می گویند)
[آب و خاک] مخزن نگهداشت آب مزرعه
[آب و خاک] قابلیت کشت وکار
کشاورز، روستایی سایر معانی: کشتگر، برزگر، زارع، فلاح، دهگان (دهقان)، کدیور، مقاطعه کار (به ویژه کسی که جمع آوری مالیات محل یا درآمد کسب و یا انجام کار سودآوری را در مقابل پرداخت وجه به عهده ...
[نفت] چاه کم عمق
زن برزگر، زن زارع
مزرعهسرا [گردشگری و جهانگردی] اقامتگاهی واقع در مزرعهای دایر
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] نشاسته سیب زمینی
زمین کشاورزی، زمین زراعی، کشتزار [آب و خاک] زمین های کشاورزی
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.