excretion
معنی
دفع، مدفوع
سایر معانی: وازنش، برون پالش، برون تراوی، برون تراوش
[بهداشت] مدفوع - پیخال
سایر معانی: وازنش، برون پالش، برون تراوی، برون تراوش
[بهداشت] مدفوع - پیخال
دیکشنری
دفع
اسم
excretion, expulsion, repulse, exclusion, repulsion, secretionدفع
stool, faeces, excrement, excretion, feculenceمدفوع
ترجمه آنلاین
دفع
مترادف
defecation ، discharge ، discharging ، ejecting ، ejection ، elimination ، evacuation ، expelling ، expulsion ، exudation ، leaving ، perspiration ، secretion ، sweating ، urination ، voiding