معنی

مسحور
سایر معانی: (verb transitive) افسون کردن، سحر کردن، جادو کردن، مسحور شدن، فریفتن، بدام عشق انداختن

دیکشنری

لعنتی
صفت
enchanted, fascinated, spellboundمسحور

ترجمه آنلاین

مسحور شده

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.