معنی

زود، اولیه، مربوط به قدیم، در اوایل، در ابتدا، بزودی
سایر معانی: اوایل، نخستگان، آغازین، پیش از موقع، پیش از انتظار، در دوران کهن، باستان، باستانی، پیشین، در آینده ی نزدیک، به زودی، در مدتی کوتاه، زودرس، پیشرس، نوبر، تروند، ترونده، عتیق

دیکشنری

زود
قید
earlyدر اوایل
earlyدر ابتدا
soon, quickly, early, presently, anon, by and byبزودی
صفت
early, primary, preliminary, primitive, prime, primalاولیه
early, hurried, kenspeckle, tantivyزود
earlyمربوط به قدیم

ترجمه آنلاین

اوایل

مترادف

متضاد

جمله‌های نمونه

Don't forget to set your alarm clock; you have an early meeting tomorrow.

فراموش نکنید ساعت هشدار خود را تنظیم کنید؛ فردا جلسه‌ای زودهنگام دارید.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.