disenchant
معنی
رفع طلسم کردن، از شیفتگی در اوردن
سایر معانی: (از توهم و تخیل درآوردن) توهم زدایی کردن، گمان زدایی کردن، دلسرد کردن، توذوق کسی زدن، سرخورده کردن
سایر معانی: (از توهم و تخیل درآوردن) توهم زدایی کردن، گمان زدایی کردن، دلسرد کردن، توذوق کسی زدن، سرخورده کردن
دیکشنری
رد کردن
فعل
disenchantرفع طلسم کردن
disenchantاز شیفتگی در اوردن
ترجمه آنلاین
افسون کردن