معنی

خرده، خرده نان، هر چیزی شبیه خرده نان
سایر معانی: خرده (به ویژه خرده نان یا خرده ی شیرینی و غیره)، تکه، (قطعه ای از هر چیز) ریزه، بریده، پاره (بیشتر در مورد دانش و اطلاعات و امید و غیره)، از خرده نان (و غیره) پاک کردن، خمیر نان (بخش میانی و نرم نان)، درونه ی نان، (امریکا - خودمانی) آدم پست فطرت، نابکار (crumbum هم می گویند)، (نادر) فرو ریختن، تکه تکه شدن، (آشپزی) با لایه ای از خرده نان پوشاندن (مثلا گوشت مرغ را)، هرچیزی شبیه خرده نان مثل خاک نرم
[زمین شناسی] جوش آتشفشانی

دیکشنری

خرده
اسم
breadcrumb, crumbخرده نان
small, crumb, debris, filings, particle, bitخرده
crumbهر چیزی شبیه خرده نان

ترجمه آنلاین

خرده نان

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.