consolidated
/kənˈsɑːləˌdet/

معنی

یکپارچه (شده)، ادغام شده، در آمیخته، یکجا، تلفیقی، محکم کردن، یکی کردن، یک رقم کردن

دیکشنری

تلفیقی
فعل
fasten, strengthen, consolidate, fix, chock, solidifyمحکم کردن
incorporate, unify, unite, consolidate, merge, amalgamateیکی کردن
consolidateیک رقم کردن

ترجمه آنلاین

ادغام شده است

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.