consistency
/kənˈsɪstənsi/

معنی

توافق، استحکام، ثبات، درجه غلظت، پیگیری
سایر معانی: (استدلال و غیره) انسجام، رابطه ی منطقی، توافق و تناسب (اجزا با یکدیگر)، هندام، همخوانی، هماهنگی، سازگاری، همسازی، ثبات رای، انطباق، همجوری، (ضد و نقیض نبودن) یکنواختی، بی تناقضی، غلظت، درجه ی غلظت، چگالی، دوسناکی، همنواختی، قوام، ناروانی، لزجت، (ساختمان - مکانیک) همپایی (consistence هم می گویند)
[حسابداری] ثبات رویه
[خودرو] قوام، غلظت
[شیمی] همنواختی، غلظت، درجه ى غلظت، چگالی، دوسناکی، قوام، ناروانی، لزجت، (ساختمان مکانیک ) همپایی (consistence هم می گویند)
[عمران و معماری] ثبات - روانی
[مهندسی گاز] ثبات، استحکام، درجه غلظت
[زمین شناسی] پایداری داشتن تعادل یک سازه یا توده سنگی در مکان خود
[صنعت] پایایی، سازگاری، توافق - پایایی عبارتست از تفاوت در نوسانات اندازه گیری ها در طول زمان که می توان به آن به عنوان تکرارپذیری در طول زمان هم نگریست.
[نساجی] سازگاری
[ریاضیات] سازگاری
[آمار] سازگاری
[آب و خاک] پایداری

دیکشنری

ثبات
اسم
stability, register, consistency, constancy, recorder, fixityثبات
strength, stability, rigidity, fortification, solidity, consistencyاستحکام
agreement, compromise, settlement, accord, accord, consistencyتوافق
consistencyپیگیری
consistency, consistenceدرجه غلظت

ترجمه آنلاین

قوام

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.