concatenation
معنی
الحاق، سلسله، تسلسل
سایر معانی: (درمورد یک سلسله حوادث یا چیزهای مربوط به هم) زنجیره، هم زنجیره، هم زنجیری، زنجیره بندی، رده بندی
[کامپیوتر] الحاق
[ریاضیات] اتصال
سایر معانی: (درمورد یک سلسله حوادث یا چیزهای مربوط به هم) زنجیره، هم زنجیره، هم زنجیری، زنجیره بندی، رده بندی
[کامپیوتر] الحاق
[ریاضیات] اتصال
دیکشنری
پیوند زدن
اسم
interpolation, incorporation, concatenation, insertion, inset, adhesionالحاق
continuity, sequence, continuum, concatenation, progression, serializationتسلسل
dynasty, series, chain, string, succession, concatenationسلسله
ترجمه آنلاین
الحاق
مترادف
chain ، connecting ، continuity ، integration ، interlocking ، link ، linking ، nexus ، series ، succession ، uniting