clench
معنی
گره کردن
سایر معانی: (مشت را) گره کردن، (فک ها را) به هم فشردن، محکم گرفتن، (سر میخ کوبیده شده یا سر پیچ بسته شده را) خم کردن، پرچ کردن (clinch هم می گویند)، کج کردن
سایر معانی: (مشت را) گره کردن، (فک ها را) به هم فشردن، محکم گرفتن، (سر میخ کوبیده شده یا سر پیچ بسته شده را) خم کردن، پرچ کردن (clinch هم می گویند)، کج کردن
دیکشنری
گیر کردن
فعل
clenchگره کردن
ترجمه آنلاین
فشردن
مترادف
clamp ، clasp ، clinch ، clutch ، constrict ، contract ، double up ، draw together ، grapple ، grip ، hold