unclench
معنی
شل کردن یا شدن، شل شدن
سایر معانی: (در مورد چیز گاز گرفته شده یا گیرانداخته یا محکم گرفته) باز کردن، رها کردن، ول کردن، از هم گشودن، unclinch شل شدن، سست شدن
سایر معانی: (در مورد چیز گاز گرفته شده یا گیرانداخته یا محکم گرفته) باز کردن، رها کردن، ول کردن، از هم گشودن، unclinch شل شدن، سست شدن
ترجمه آنلاین
باز کردن