معنی
دوست، هم اطاق، باهم زندگی کردن، رفیق بودن، خوشامد گویی کردن
سایر معانی: دوست صمیمی، هم قران، دوست جون جونی، دوست صمیمی بودن (معمولا با: up)، خیلی گرم گرفتن با، (در اصل) هم اتاق، هم اتاق شدن یا بودن، هم خوابگاه، (ماهی و جانوران نرم تن که ماهیگیران خرد می کنند و بر آب می پاشند تا ماهی های بزرگتر جلب شوند) چوم، صمیمی
سایر معانی: دوست صمیمی، هم قران، دوست جون جونی، دوست صمیمی بودن (معمولا با: up)، خیلی گرم گرفتن با، (در اصل) هم اتاق، هم اتاق شدن یا بودن، هم خوابگاه، (ماهی و جانوران نرم تن که ماهیگیران خرد می کنند و بر آب می پاشند تا ماهی های بزرگتر جلب شوند) چوم، صمیمی
دیکشنری
چوم
اسم
chum, cronyهم اطاق
friend, boyfriend, fellow, ally, mate, chumدوست
فعل
chum, cohabitباهم زندگی کردن
chumرفیق بودن
suck up, chum, compliment, crouch, flatter, make upخوشامد گویی کردن
ترجمه آنلاین
دوست