chamber
معنی
سایر معانی: مجلس، نشستگاه، قرارگاه، هر اتاق یا اتاقکی که برای کار ویژه ای به کار رود، (گیاه شناسی - جانور شناسی) حفره، فضای خالی، سراچه، (علم و صنعت) محفظه، اتاق (به ویژه اتاق خواب)، (در کاخ) تالار پذیرایی، (انگلیس) چند اتاق تودرتو، (جمع) اتاق یا دفتر قاضی، تالار عمومی، (در جنگ افزار) فشنگ خور، خزانه، اتاق خرج، (گلوله را) در خان قرار دادن، اتاق دادن به، اتاق دار کردن، خان تفنگ، فشنگ خوریاخزانه درششلول، درجمع دفترکار
[عمران و معماری] اتاقک - محفظه
[برق و الکترونیک] اتاقک
[مهندسی گاز] محفظه، اطاقک
[زمین شناسی] حجره، اطاقک، در زون داران وسرپایان صدف دار،قسمت هایى از صدف که به فضاهاى داخلى گوناگون تقسیم مى شود.
[حقوق] شعبه، اتاق
[نساجی] اطاقک - محفظه
[ریاضیات] حفره، محفظه، جان لوله
[کوه نوردی] تالار
[آب و خاک] محفظه