معنی

تالار، اپارتمان، خوابگاه، خان، حجره، اتاق، اتاق خواب، فشنگ خوریاخزانه، دفترکار، در اطاق قرار دادن، جا دادن
سایر معانی: مجلس، نشستگاه، قرارگاه، هر اتاق یا اتاقکی که برای کار ویژه ای به کار رود، (گیاه شناسی - جانور شناسی) حفره، فضای خالی، سراچه، (علم و صنعت) محفظه، اتاق (به ویژه اتاق خواب)، (در کاخ) تالار پذیرایی، (انگلیس) چند اتاق تودرتو، (جمع) اتاق یا دفتر قاضی، تالار عمومی، (در جنگ افزار) فشنگ خور، خزانه، اتاق خرج، (گلوله را) در خان قرار دادن، اتاق دادن به، اتاق دار کردن، خان تفنگ، فشنگ خوریاخزانه درششلول، درجمع دفترکار
[عمران و معماری] اتاقک - محفظه
[برق و الکترونیک] اتاقک
[مهندسی گاز] محفظه، اطاقک
[زمین شناسی] حجره، اطاقک، در زون داران وسرپایان صدف دار،قسمت هایى از صدف که به فضاهاى داخلى گوناگون تقسیم مى شود.
[حقوق] شعبه، اتاق
[نساجی] اطاقک - محفظه
[ریاضیات] حفره، محفظه، جان لوله
[کوه نوردی] تالار
[آب و خاک] محفظه

دیکشنری

محفظه
اسم
room, chamberاتاق
hall, chamber, salon, saloon, amphitheater, tolboothتالار
cell, chamberحجره
chamberاتاق خواب
dormitory, dorm, bedroom, bed, bedchamber, chamberخوابگاه
khan, chamber, inn, caravansary, thane, caravan-seraiخان
chamberفشنگ خوریاخزانه
chamberدفترکار
apartment, flat, tenement, chamber, partition, suiteاپارتمان
فعل
chamberدر اطاق قرار دادن
accommodate, incorporate, house, embed, infix, chamberجا دادن

ترجمه آنلاین

اتاقک

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.