تالار، اپارتمان، خوابگاه، خان، حجره، اتاق، اتاق خواب، فشنگ خوریاخزانه، دفترکار، در اطاق قرار دادن، جا دادن سایر معانی: مجلس، نشستگاه، قرارگاه، هر اتاق یا اتاقکی که برای کار ویژه ای به کار رو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کنسرت مجلسی
مشاورحقوقی، وکیل مشاور
[نفت] استخراج گاز به وسیله ی اتاقک
ارکستر مجلسی (دسته ی نوازندگان که از ارکستر سمفونیک کوچکتر است)
[زمین شناسی] گذر محفظه یکی از دهلیزها یا راهروهای شعاعی که از ضمیمه های حاشیه ای جایگاهی در فرامینیفرها بوجود آمده اند.
لگن سایر معانی: (در اتاق بیماران و غیره) لگن، پیشاب دان، لگن ظرف ادرار، شاشدان
حجره دار، اطاق دار [زمین شناسی] حفره دار، حجره دار به یک رگه یا رشته با بافت برشی شده نامنظم گویند (محفظه ای).
[زمین شناسی] سطح محفظه دار یک لوله یا استوانه تراز، با یک تقسیم بندی در نزدیکی یک انتها، که یک ذخیره هوایی را جدا می کند و طوری آرایش یافته است که طول حباب را می توان تنظیم نمود.
کلفت، معشوقه، پیشکار، فاسق
خدمتکار، کلفت، خادمه سایر معانی: (در هتل ها و غیره) زنی که کارش نظافت اتاق است، مستخدمه، کلفت، کنیز، خادمه
[خاک شناسی] حفره ها