معنی

پرنده، مرغ، جوجه
سایر معانی: پرنده (رده ی aves)، (عامیانه) آدم (به ویژه اگر قدری غیرعادی باشد)، (انگلیس - خودمانی) زن جوان، پرنده ی خشکی (در مقابل پرنده ی آبی: waterfowl)، کبوتر مصنوعی (در تمرین تیراندازی و شکار)، پرنده ی سفالین یا چوبین، (در برخی بازی ها) شاتل کاک، توپ پردار، صدایی که از به لرزه درآوردن لب ها ایجاد شود (به نشان مخالفت یا تمسخر)، شیشکی، (خودمانی) موشک، پرتابه، به شکار پرنده رفتن، پرنده شکار کردن، پرنده گرفتن، به مشاهده ی پرندگان پرداختن، پرنده بینی کردن، مره، مرغان
bird(ie)
ضربه کمتراز استاندارد درهر بخش ورزش : امتیاز گرفتن با ضربه کمتر از استاندارد

دیکشنری

پرنده
اسم
bird, fowl, volantپرنده
poultry, hen, bird, fowl, hen birdمرغ
chick, chicken, bird, brood, squabجوجه

ترجمه آنلاین

پرنده

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.