معنی

گیج کردن، غرق افکار شاعرانه کردن، بفکر انداختن، ژولیده کردن
سایر معانی: سردرگم کردن

دیکشنری

بیهوده
فعل
knock down, confuse, confound, distract, befuddle, bemuseگیج کردن
bemuseغرق افکار شاعرانه کردن
bemuseبفکر انداختن
bemuse, confuse, daze, dishevel, embarrass, ruffleژولیده کردن

ترجمه آنلاین

مبهوت کردن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.