داسه [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات]
ریشدار [زیستشناسی - علوم گیاهی] دارای کرکهای بلند معمولا دستهای یا خطی یا ناحیهای
واژههای مصوب فرهنگستان
بی ریش، ریش تراشیده، جوان، به سن بلوغ نرسیده، آبری بیردزلی (هنرمند و نقاش انگلیسی)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آبری بیردزلی (هنرمند و نقاش انگلیسی)، رجوع شود به: penstemon
(گ.ش .) گیاهی از خانواده هوفاریقون بنام municylac mucirepyh گ، گیاهی از خانواده هوفاریقون بنام calycinumhypericum
ریش بزی
بلاک برد (دزد دریایی انگلیسی)
داسهزدایی [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] حذف داسه یا ریشک|||متـ . ریشکزدایی
ریش سفید، کوزه سنگی برای باده
یونجه
سبیل کسی را دود دادن، سخت تنبیه کردن
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.