معنی

رنج، مصیبت، عدل، محنت، لنگه، تا، تاچه، بلاء
سایر معانی: (پنبه و غیره) عدل، بخچه (بقچه)، (کاه و غیره) کپه، مکعب هم فشرده (کاه یا علف خشک)، بسته، گلخج، به صورت عدل یا بخچه یا لنگه درآوردن، عدل بندی کردن، هم فشرده کردن، بسته کردن، (شعر قدیم)، بلا، فلاکت، شر، (قدیمی) رجوع شود به: balefire، رقصیدن
[نساجی] عدل - عدل پنبه - بسته الیاف

دیکشنری

بیل
اسم
justice, bale, equity, fairness, packageعدل
distress, tribulation, toil, hardship, bale, trialمحنت
leaf, doublet, mate, match, bale, pendantلنگه
pain, affliction, toil, agony, tribulation, baleرنج
fold, baleتا
baleتاچه
disaster, tragedy, calamity, catastrophe, suffering, baleمصیبت
bale, calamity, curse, disaster, misadventure, pestبلاء

ترجمه آنلاین

عدل

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.