alternating
معنی
متناوب، تناوبی
سایر معانی: متناوب، تناوبی
[ریاضیات] متناوب
سایر معانی: متناوب، تناوبی
[ریاضیات] متناوب
دیکشنری
متناوب
صفت
intermittent, alternative, alternating, periodic, alternate, staggeringمتناوب
alternative, alternatingتناوبی
ترجمه آنلاین
متناوب